روایت شب

روایت ماجراجویی

روایت شب

روایت ماجراجویی

ماجراهای مختلف دراین وبلاگ بیان میشود.

ننه کبری عاشق سبزیجات بودازکرفس گرفته تا ،ریحان و...

نورادردما۵۰درجه زیرنورآفتاب داشت بازی مینمودولی خون  دماغ شده بود.نوراازطرف ننه کبری نان پنیرسبزی گرفت وخوردوبعداز۱۵دقیقه گریه اوبندآمد.کمی هوشیارکه شد.دیددربیمارستان هست وپرستارهاازاومراقبت میکننداودلش نمی‌خواست پرستارداشته باشداودلش نان وپنیروگردووسبزی ونوشیدنی خنک میخواست.این هاراباباحامدزمان ملاقات آورد. عصرهادربیمارستان هامدت  محدودی هم هست.که زمان ملاقات بیماربوداماازننه کبری وپسرخاله او،خبری، نبود.اوباخودفکرکرددیگرکسی اورادوست ندارد.بنابراین ناراحت بودوخودراناراحت کرد.این مقدمه تشنج یاحملات صرع اوبودکه بی پایان بودند.

وقتی نورامبتلابه صرع مقاوم به درمان شدنزدروان شناس به زوررفت واین آغازاعتیاداوبه داروی فنوباربیتال بعلاوه فراموش کارشدن بود.نمراتش در، مدرسه ، افت کردومعدل۲۰ کلاس به۱۳رسید.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳/۰۳/۱۲
Seyed Mohsen Ahmadi Falah Nejad

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی