قصاص پیش ازقتل بزودی
روایت پسرنوجوانی که باهفت خوان رستم مواجه میشود،هرجایی نشانه تکراری، میبیندکه میگویدکسی عاشقش هست امااوهرگزنمیفهمدتازمانی که دخترازدواج میکند.
درایمان پسربه خداشک بوجودنمآیدومطمئن میشودکه درتمام لحظه هاخداوندمحافظ اوست ونه فردی که آفریده خداوندش بوده.
اواشتهای سیری ناپذیردرفرمانروایی بردنیاداردوهمین موجب برخوردیک شهاب سنگ بزرگ به سیاره پرازماگماوچگالی زمین میگردد.که به دستورآفریدگاردانارخ میدهد.
پسرفکرمینمودعدالت همه چیزهست امابعدازرفتن داخل یک کرم چاله فضایی وعبوراززمان ورودبه دنیای ارواح خواسته هاوهزارحرف ناگفته فرماندهان پلیدتبعیدی رامیشنودکه میگوینددرخوشی قرض بده ودرناخوشی بازقرض بده اومیپرسدچرا؟فرمانده هامیگویندملت هاعاشق ودرعین حال حسود،بخیل،طماع،هستند،اگردرسفره به تویک ذره نخود،هم ،دادندقبول کن،چون پلیدترین هااین افرادهستند.درازای دادن نخودگندیده،رای دل،رای عقل،رای وجدانت رامیخواهند.