روایت شب

روایت ماجراجویی

روایت شب

روایت ماجراجویی

ماجراهای مختلف دراین وبلاگ بیان میشود.

سربه نیست شده فصل۱قسمت۳

يكشنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۹:۴۰ ق.ظ

آه کجاست؟این پوشه آبی لعنتی کجاست؟!تلفن مدام زنگ میخوردوفائزه بازپرس پرونده زنان مقتول دنبال پرونده می‌گشت وجواب تلفن رانمیداد.

حامدمافوقش پشت خط بود.حس میکردفائزه بیش ازحدخودرادرگیرمیکند.

انتهای این درگیری راناخودآگاه ناخوشایندمیدانست.میخواست پرونده زنان مقتول رابه زهرابسپارداورااخراج کند.

وقتی پوشه آبی راپیداکردتلفن رابرداشت،فقط صدای بوق اشغال.

برایش بصورت کتبی نامه آمده بود۷روزبعدکه پرونده رابه زهراعادل وهمراهش حکم اخراجش هم بود.

حامددرخانه درحال تماشای سریال هفت سراژدهابوددرروزجمعه بافائزه بخاطرتلفن وپوشه آبی وحکم اخراج بحثش شد.

فائزه گفت:توازاحساسات هیچ چیزی نمیفهمی،حامدگفت:خیلی شرلوک هلمزشدی بروخیابان بیکردرلندن دفتربزن.

ابتدافکرکردسواشودبه فرزندش فکرنمود،پشیمان شد،مسائل دیگری هم بودبعلت استفاده بی رویه ازمسکن سردرداستامینوفن مبتلابه سیروزکبدشده بود.

خرج درایران به زبان خلاصه ازخارج کم تر،به نظرمیآمد.قبول کردپرونده رابه زهرابسپارد.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳/۰۲/۱۶
Seyed Mohsen Ahmadi Falah Nejad

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی