سربه نیست شده فصل۱قسمت۳
آه کجاست؟این پوشه آبی لعنتی کجاست؟!تلفن مدام زنگ میخوردوفائزه بازپرس پرونده زنان مقتول دنبال پرونده میگشت وجواب تلفن رانمیداد.
حامدمافوقش پشت خط بود.حس میکردفائزه بیش ازحدخودرادرگیرمیکند.
انتهای این درگیری راناخودآگاه ناخوشایندمیدانست.میخواست پرونده زنان مقتول رابه زهرابسپارداورااخراج کند.
وقتی پوشه آبی راپیداکردتلفن رابرداشت،فقط صدای بوق اشغال.
برایش بصورت کتبی نامه آمده بود۷روزبعدکه پرونده رابه زهراعادل وهمراهش حکم اخراجش هم بود.
حامددرخانه درحال تماشای سریال هفت سراژدهابوددرروزجمعه بافائزه بخاطرتلفن وپوشه آبی وحکم اخراج بحثش شد.
فائزه گفت:توازاحساسات هیچ چیزی نمیفهمی،حامدگفت:خیلی شرلوک هلمزشدی بروخیابان بیکردرلندن دفتربزن.
ابتدافکرکردسواشودبه فرزندش فکرنمود،پشیمان شد،مسائل دیگری هم بودبعلت استفاده بی رویه ازمسکن سردرداستامینوفن مبتلابه سیروزکبدشده بود.
خرج درایران به زبان خلاصه ازخارج کم تر،به نظرمیآمد.قبول کردپرونده رابه زهرابسپارد.