روایت شب

روایت ماجراجویی

روایت شب

روایت ماجراجویی

ماجراهای مختلف دراین وبلاگ بیان میشود.
۰۷ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۲:۳۶

دخترجن زده قسمت چهارم

زیادمریض میشدروزه نمیگرفت، نه خمس میدادونه هیچ کارخیردیگری مینمودفقط صلوات ذکرزبانش بود چون روحانیون زیادتوصیه مینمودندجهت دفع گناه بخواند.

نمی دانست تمام اعمالش را خدابه نحواحسنت پذیرفته فقط باخودمیگفت اگربادرآمدتن فروشی صاحب یک کارخانه فرآورده های پروتئینی شودمیتواندچرخ خانواده های زیادی رابچرخاند.

ترسی نداشت که برهنه رقص باله کنددرکنارش صاحب همه چیز باشد.تنها چیزی که صاحبش نبودخوابهای ترسناک بود.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۰۲/۰۷
Seyed Mohsen Ahmadi Falah Nejad

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی