۲۳ فروردين ۰۰ ، ۱۷:۱۸
ازدواج اجباری قسمت اول
سلام حاج خانم پریاخانم خانه هست؟
حاجیه کبری گفت:نیست شما؟
حاج نعمت هستم پدر مهندس نیما.حاجیه کبری گفت:آخ ببخشید به جانیاوردم.بفرماییدتو.
حاج نعمت گفت:به پریاخانم بگید واسه پسرم نقشه نکشد دوروبرش نپلکه.
حاجیه کبری گفت:چشم.دختر من هیچ وقت ازاین غلطانمیکنه.
۰۰/۰۱/۲۳