روایت شب

روایت ماجراجویی

روایت شب

روایت ماجراجویی

ماجراهای مختلف دراین وبلاگ بیان میشود.

زن مرده قسمت چهارم

شنبه, ۷ فروردين ۱۴۰۰، ۰۴:۵۹ ب.ظ

پدرپیترفقط باجاروزیرصندلی راحتی خودراتمیزمیکردومیگفت بازم همه فهمیدن چقدر پول تو بانک دارم دیگه پول تو بانک نمیگذارم.اوکشیش بود وبه دردهای مخفی ملتی که به کلیسامیآمدندگوش مینمود.

سارا هم جزئی ازدردهایش رابه پدرپیترگفته بود.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۰۱/۰۷
Seyed Mohsen Ahmadi Falah Nejad

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی