روایت شب

روایت ماجراجویی

روایت شب

روایت ماجراجویی

ماجراهای مختلف دراین وبلاگ بیان میشود.

او عاشق سفردرزمان بود.دلش میخواست روزی برسد که بداند کجای دنیای عشق ایستاده حال خودراغرق درسودای آرتورگذاشته بود.زمانیکه همه عشق خودرابه همراه کادوباخواستگاری ساده گذاشت دیگردیربود.باخودگفت کاشکی زودترمیفهمیدم همه دنیایی که درآن هستم سراب وچانه زنی  هست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۰۰ ، ۱۶:۴۷
Seyed Mohsen Ahmadi Falah Nejad

لطیف ترین روح و جسم را داشت.آرزویش  بودباآرتورازدواج کند ولی آرتوربه او محل نمی گذاشت.

راه رفتنش شلختهواربودامابسیارتلاش میکردکه درست راه برود.

اودریتیم خانه الیزابت سوان نگهداری میشد.هرکه نمیتوانست خرج بچه رابکشداورابه یتیم خانه میداد.اونمیدانست با چه افرادی درهمه فصول سال وروزهاوساعتهای سالهای زندگی خودآشنامیگردد.اوتنهاپانزده سال سن داشت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۰۰ ، ۱۱:۱۲
Seyed Mohsen Ahmadi Falah Nejad